رمشک(در دنيای مجازی)شهر اشکانیان

متن مرتبط با «عکس های لب دادن عاشقانه» در سایت رمشک(در دنيای مجازی)شهر اشکانیان نوشته شده است

لباس بلوچ ؛ تبلوري از فرهنگي اصيل

  • ,لباس بلوچ ؛ تبلوري از فرهنگي اصيل ...ادامه مطلب

  • دانلود تمام آهنگهای بلوچی

  • ,دانلود تمام آهنگهای بلوچی ...ادامه مطلب

  • کد های پیشواز ایرانسل

  • ,کد های پیشواز ایرانسل ...ادامه مطلب

  • آلبوم عکس ¤ رمشک

  • ,آلبوم عکس¤رمشک ...ادامه مطلب

  • داستان عاشقانه غمگين گل خشكيده

  • : ‏ ‏>داستان عاشقانه غمگين گل خشكيده داستان زیبای شاخه گل خشکیده ،یکی از بینظیر ترین داستانهای عاشقانه میباشد، پیشنهاد میشود این داستان را بخوانید و از آن لذتببرید! ” قد بالای ۱۸۰، وزن متناسب ، زیبا، جذاب و … این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند. توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم . چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود . تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان، یکی از دوستان صمیمی ام بهتصویر خیالم جان داد و آن را از قاب ذهنم بیرون کشید. از این بهتر نمیشد. محسن همانیبود که میخواستم ( البته با کمی اغماض!) ولی خودش بود . همان قدر زیبا ،با وقار ، قد بلند ، با شخصیت و … در همان نگاه اول چنان مجذوبش شدم که انگار سالها عاشقش بوده ام و وقتی فردای آن روز مرجان قصه ی دلدادگی محسن به من را تعریف کرد ، فهمیدم که این عشق یکطرفه نیست. وای که آن روز ها چقدر دنیا زیباتر شده بود . رویاهایم به حقیقت پیوسته بود و دنیای واقعی در نظرم خیال انگیز مینمود. به اندازه یی که گاهی وقت ها میترسیدم نکند همه ی اینها خوابباشد . اما محسن از من مشتاق تر بود وبه قدری در وصال مان عجله داشت که میخواست قبل از رفتن به سربازی به خواستگاری ام بیاید و با هم نامزد بشویم. ولی پدرم با این تعجیل مخالفت کرد و موضوع به بعد از اتمام دوران خدمت محسن موکول شد. محسن که به سربازی رفت ، پیوندمان محکم تر شد . چرا که داغ دوری ، آتش عشق را در وجودمان شعله ورتر کرده بود و اگر قبل از آن هفته یی یک بار با هم تماس داشتیم ، حالا هر روز محسن به من تلفن میکرد و مرتب برایم نامه مینوشت. هر بار که به مرخصی می آمد آن قدر برایم سوغاتی می آورد که حتی مرجان هم حسودی اش میشد ! اما درست زمانی که چند روزی بهپایان خدمت محسن نمانده بود و من از نزدیکی وصال مان در پوست خود نمیگنجیدم ، ناگهان حادثه یی ناگوار همه چیز را به هم ریخت . انفجار یک مین باز مانده از جنگ منجر به قطع یکی از پاهای محسن شد این خبر تلخ را مرجان برایم آورد همان کسی که اولین بار پیام آور عشق محسن بود . باورم نمیشد,داستان عاشقانه غمگين گل خشكيده ...ادامه مطلب

  • آلبوم عکس فوتبال

  • ,آلبوم عکس فوتبال ...ادامه مطلب

  • آلبوم عکس عجایب دنیا

  • ,آلبوم عکس عجایب دنیا ...ادامه مطلب

  • اس ام اس های جدید و خنده دار

  • ,اس ام اس های جدید و خنده دار ...ادامه مطلب

  • آلبوم عکس بامزه خنده دار

  • ,آلبوم عکس بامزه خنده دار ...ادامه مطلب

  • آلبوم عکس بازیگران ایرانی()6

  • ,آلبوم عکس بازیگران ایرانی ()6 ...ادامه مطلب

  • آلبوم عکس لب ()5

  • ,آلبوم عکس لب ()5 ...ادامه مطلب

  • آلبوم عکس طبیعت

  • ,آلبوم عکس طبیعت ...ادامه مطلب

  • آلبوم عکس بازیگران ایرانی

  • ,آلبوم عکس بازیگران ایرانی ...ادامه مطلب

  • آلبوم عکس لب ()3

  • ,آلبوم عکس لب ()3 ...ادامه مطلب

  • آلبوم عکس لب ()2

  • ,آلبوم عکس لب ()2 ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها